خداوندادست مرا رها مکن

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار
همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری.دانلود آهنگ جدید

خدا ...

 
4bkliwqu4ljmk8xm4kja.gif خدایا  4bkliwqu4ljmk8xm4kja.gif

تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک

 جالب اینجاست که تو به این بزرگی هیچ وقت من رو به این کوچیکی فراموش نمیکنی

 ولی من به کوچیکی
 توبه این بزرگیرو گاهی فراموش میکنم
 
تصاویر زیبا سازی وبلاگ www.20Tools.com

تصاویر زیبا سازی وبلاگ www.20Tools.com

شکلک های محدثه

...خدا عشق است

آموختم که خدا عشق است و عشق تنها خداست


آموختم که وقتی ناامید میشوم


خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار میکشد تا دوباره به رحمتش امیدوار شوم


آموختم که اگر تا کنون به آنچه خواستم نرسیدم خدا برایم بهترینش را در نظر گرفته


آموختم که زندگی سخت است ولی من از او سخت ترم



وقتی که ...

وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،
وقتی نمیتوانیم‌
اشک هایمان
‌را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌
و
بغض هایمان
‌پشت‌ سر هم‌ میشكند ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وقتی احساس‌ میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است
و رنج‌ها بیشتر از
صبرمان ...


وقتی امیدها ته‌ میكشد
و
انتظارها به‌ سر نمیرسد ...


وقتی طاقتمان تمام‌ میشود
و تحمل مان‌ هیچ ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌
تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ كه‌
تو
فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...


آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیم
و
تو را میخوانیم ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌
تو را آه‌ میكشیم
تو را
گریه ‌میكنیم ...
و تو را
نفس میكشیم ...


وقتی تو جواب ‌میدهی،
دانه ‌دانه‌
اشکهایمان ‌را پاك‌ میكنی ...
و یكی یكی غصه‌ها را از
دلمان ‌برمیداری ...

گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را
باز میكنی
و
دل شكسته‌مان‌ را بند میزنی ...


سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌
سبکی میگذاری و راحتی ...


بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان،
لبخند ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

خواب‌هایمان‌ را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان‌ را
مستجاب ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آرزوهایمان‌ را
برآورده می کنی ؛

قهرها را
آشتی میدهی

و سخت‌ها را
آسان

تلخ‌ها را
شیرین میكنی

و دردها را
درمان

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ناامیدی ها، همه
امید میشوند

و سیاهی‌ها
سفید سفید ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

خدا و بنده

بنده گفت:مگر نه انکه خودت گفته ای .........

 که سرشت مرا از شتاب افریدی؟

مگر خودت نگفته ای که همیشه دلم می خواهد

به سوی کمال هر چیز بروم؟

مگر خودت از شتاب در وجودم ودیعه ای گرانبها قرار نداده ای....

 که مرا به سوی تو ببرد و عاشقم کند؟

پس این همه مانع چیست؟

و چرا دستانم برای رسیدن به تو باید بلرزد؟

چرا این همه مانع؟

و خدا تمام  درد و دل های بنده اش را دید و خواند و خندید....

مهربانانه گفت:تو را عجول افریدم تا قدر زمان را بدانی

تا فکر نکنی می توانی این گنج گرانبها را خرج کنی

و باز هم ان را داشته باشی

دلم می خواست تو بدانی زمانت برای حرکت محدود است

 اما جاده های پیش رو همیشه درازند و طولانی....

باید گام برداری محکم وعاشقانه و پیوسته

اما موانع...

می دانی جاده ها همه زیبایند.

گاهی انقدر حواست پرت زیبایی های کنار جاده می شود 

که یادت می رفت قرار بوده کجا بروی

یادت میرفت که اغوش من منتظر توست

ان سنگ ریزه ها که پایت را می ازرد.

ان تخته سنگ ها را که باید  تکان شان می دادی تا راحت باز شود

ان همه گرفتاری هاکه سد راهت می شد

 عاملی بود تا همیشه یادت باشد ....

زیبایی های کنار جاده همه گذرا هستند

انچه می ماند منم و تو و اغوش مهربانم که همیشه منتظر توست...

 

 

 

 

 

شکلک های محدثه

 

اعتماد

خدایا شاید این اخرین فرصت باشه.....

خدایا این بار هم از ته دلم میخوام

این بار اما با یک تفاوت

حالا طعم تلخ بی تو بودن رو تجربه کردم

حالا از فاصله های پر ابهام درک خوبی دارم

حالا بیشتر تشنه ام....

دل میبندم بهت و امید دارم

چشمم دنبال اعتمادته

من هنوز  پابرجام .....هنوز سر حرفم...

ولی دستم دنبال یه چیزه...

خدایا ...این روزا چشمم بد جور دنبالته...

خوشحالم...برا پیش اومدن هر چیزی...

چون حالا دوباره شدم مث اون روزا

این معنی خوبی میده...

حالا دوباره سرت داد میکشم..

از همه بهتر صدای خنده هاتو دارم میشنوم...

این خیلی خوبه....

خدایا بزار تو هم بعد این مدت صدای خنده های واقعی منو بشنوی

وااااای ....دلم میخواد بخندم....ینی میشه؟؟

خدایا بازم میخوام  یه کاری کنی که بیام مژده بدم...

این بار از ته دل ..مژده بدم

خدایا بزار دیگه..بزار...

این اخریشه....خدایا به قلبم بیا...

 

 

بهم اعتماد کن....این توقع زیادی نیس...

خدایا سرنوشتمو تغییر بده....می خوام ازت...میخوام...

 

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویش تر دارم

 

خدایا بهم اعتماد کن....

 

 

روزهای خوب

 

واسه دل خودم نوشتم....فقط و فقط...

معذرت خواهی!!!

 

 

 

 

حرفی زدم...عهدی بستم...

قولی دادم  و قولی گرفتم....

سر قولم هم موندم هم نموندم.....سر قولت هم موندی هم نموندی

شد یه قرار نصفه نیمه..

رویا شو دادی ...توانشو دادی.....گفتم باید برسم

ولی شاید اولش نشد که برسم...ولی حالا رسیدم.....

شاید اونجا حقم نبود.....شاید هم بود..

گفتم اگه سزاوارم.....شاید نبودم..

ولی بازم موندم.....سر حرفم ...سر عهدم...

نکشیدم کنار ...گفتم بده...گفتم بزار...

تو دقیقه های اخر رسیدم دوباره به همونجایی که بودم قبلا....

واااااای چه فاصله کوتاهی بود...بین بودن و نبودن.....

خواستن و نخواستن...حس کردن و حس نکردن...

دوباره رسیدم...به اونجایی که بودم.....

 

یا بنی ادم انا اقول للشی کن فیکون

ای فرزندان ادم من به هر چه بگویم (باش)میشود

 

یه جورایی همه بهم مطمئن بودن..خودم هم مطمئن بودم

اون اتفاق که افتاد فهمیدم خودت نخواستی ...اون روزا ازت دلخور شدم

ولی بعد چند وقت نمیتونستم دلگیر نباشم

ولی اینو میدونستم که شاید نخواستی ...اصلا دلت نخواسته..

بیشتر از این که نیست....نه!!! تو بگو هست؟

خواستم شانسمو امتحان کنم...

 

اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون

گاهی که چیزی خواهد بدو گوید بشو پس میشود

 

رسیدم به این ایه......چشامو بستم و گفتم خدایا بگو بشه.....

بگو بشه.....بگو بشه.....اراده کن ......

این چند ماه برا امتحان من کافیه.....ببخش ...ببخش اگه رو سیاهم.....

من مردود شدم تو این امتحان....ولی چاره ای جز نگاه به دستای تو ندارم....

خدایا منو بکش بیرون......خدایا کمکم کن.....دوباره صداتو شنیدم.....

و رسیدم به اونجایی که باید میرسیدم...و این معنی خوبی داشت

مرسی ...ممنون....نمیخوام بی انصاف باشم...یه دنیا ممنون ...

خیلی روزا بود که منتظر رسیدن همچین روزی بودم......یه دنیا ممنون

شاید از نظر بقیه هیچی نباشه ......هیچی ...ولی برا من اندازه .........

نمیدونم چی بگم.....مرس که بهم اعتماد کردی ..مرسی..

 

خدایا ینی قراره من بشم جزو دوستای قابل اعتمادت......

 

هنوز هم باور نمیکنم...هنوز هم.. 

یار پسندید مرا.....یار پسندید مرا.....

 

مژده بده مژده بده یار پسندید مرا

سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا

یار پسندیده منم گریه خندیده منم

یار پسندیده منم یار پسندید مرا

 

 میخواستم یه روزی اینا رو داد بزنم.....

روزایی که تشنه اعتمادت بودم

هنوز هم هستم...بازم ممنون ...بازم ممنون خدا جون....

 

 

 

 

 

دوست و دوستدارت: خدا

دوست و دوستدارت: خدا


امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،

حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی.
اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.

وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای
وقت داری که بایستی و به من بگویی: سلام؛ اما تو خیلی مشغول بودی ....

یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی.
بعد دیدمت که از جا پریدی. خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛ اما به طرف تلفن دویدی
و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات باخبر شوی.

تمام روز با صبوری منتظر بودم. با آنهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی
با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت
می کشیدی که با من حرف بزنی، سرت را به سوی من خم نکردی.

تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.
بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی. نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟
در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛
در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...

باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،
شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی.

موقع خواب ...، فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی،
به رختخواب رفتی و فورا به خواب رفتی. اشکالی ندارد. احتمالا متوجه نشدی که من همیشه
در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.

من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی. حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور
با دیگران صبور باشی. من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم. منتظر یک سر تکان دادن،
دعا، فکر، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.

خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی. خوب، من باز هم منتظرت هستم؛
سراسر پر از عشق تو... به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی.
آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد،
می فهمم و هنوز هم دوستت دارم.

روز خوبی داشته باشی ...

دوست و دوستدارت: خدا



عاشقانه ها

 … 
 خداجون
میدونم ازم دلخوری ، میدونم چند وقته بهت سر نزدم ، میدونم چند وقته فراموشت کردم !

خدا جون میخوام واست از دلتنگیم بگم ، میدونم مثه همیشه سنگه صبورمی ..

دلم خیلی گرفته ، این بار نه از دور و بریهام ، نه از دنیا ، از خودم !!

یه مدته حضورت توی لحظه های بودنم احساس نمیشه !

یه مدته بودنت توی زندگیم کمرنگ شده !

یه مدته از گناه ابایی ندارم !

یه مدته دیگه از سنگینی نگاهت شرم ندارم !

یه مدته توی مرداب زندگی غرق شدم !

یه مدته بنده ی ناسپاس شدم !

یه مدته مغرور شدم !

خدا جون نمیدونم چرا دیگه صدای اذونت آرومم نمیکنه !

یه مدته شنیدن صدای “الله اکبر ” اذونت مضطربم میکنه !

اظطراب از فاصله ی افتاده بین من و تو

خدا جون … تو کمکم کن !!

نذار از تو تهی بشم ، نذار با نبودنت بمیرم !

جملاتی زیبا در مورد خداوند همراه با عکس

آموختم که خداعشق است

وعشق تنهاخداست.

آموختم که وقتی نااومید میشوم،


خداباتمام عظمتش عاشقانه انتظارمی کشد

تادوباره به رحمتش امیدوارشوم.


اموختم اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،


خدابرایم بهترینش رادر نظرگرفته.

اموختم که زندگی سخت است


ولی من از اوسخت ترم

به دنبال خدا

به دنبال خدا نگرد خدا در بيابان هاي خالي از انسان نيست
خدا در جاده هاي تنهاي بي انتها نيست
به دنبالش نگرد
خدا در نگاه منتظر کسي است که به دنبال خبري از توست
خدا در قلبي است که براي تو مي تپد
خدا در لبخندي است که با نگاه مهربان تو جاني دوباره مي گيرد
خدا آن جاست
در جمع عزيزترين هايت
خدا در دستي است که به ياري مي گيري
در قلبي است که شاد مي کني
در لبخندي است که به لب مي نشاني
خدا در بتکده و مسجد نيست
گشتنت زمان را هدر مي دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروري است که به پا مي کني
خدا را در کوچه پس کوچه هاي درويشي و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نيست
او جايي است که همه شادند
و جايي است که قلب شکسته اي نمانده
در نگاه پرافتخار مادري است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زني است به همسرش
بايد از فرصت هاي کوتاه زندگي جاودانگي را جست
زندگي چالشي بزرگ است
مخاطره اي عظيم
فرصت يکه و يکتاي زندگي را
نبايد صرف چيزهاي کم بها کرد
چيزهاي اندک که مرگ آن ها را از ما مي گيرد
زندگي را بايد صرف اموري کرد که مرگ نمي تواند آن ها را از ما بگيرد
زندگي کاروان سرايي است که شب هنگام در آن اتراق مي کنيم
و سپيده دمان از آن بيرون مي رويم...

شکلک های محدثه


خدایا دوست دارم



 

خدایاعشق

چه لحظه هایی که در زندگی تو را گم کردم اما تو همیشه کنارم

بودی

چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی

چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه

موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی

چه روزهایی که سرم تو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر

میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما

تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است

سخنی با خداوند به زبان...

خدایا! شکر که تو را حدی برایت متصور نیست. سپاس تو را که بی نهایت مهربانی و بی شمار پاک خدایا! حمد

و سپاس از آن توست که محیطی بر تمام عالم و تو تکیه گاهی بر تمام موجودات. خداوندا! بنده ای هستم سراپا

تقصیر که وجودم بر محور حیات در محاصره پیکانهای شیاطین است.

خدایا! دستم را بگیر که من کسری از توأم و وجودم از آن توست و همه مرا به نام تو می شناسند که من مشتقی

از حد بی انتهای توام.

پروردگارا! ببخشای مرا آن لحظه که من بر عمودی غیر از تو تکیه می کنم و همه

ستون ها ناپایدارند وقتی تو نباشی. بارالها! نمی خواهم فقط محیط زندگی ام از نام و

یاد تو پر شود که من طالب آنم که مساحت وجودم از تو پر شود. معبودا! تو آن قدر

گویایی که من از وصف تو ناتوانم بند بند وجودم از شعاع نور توست که گرم و روشن

می شود. من می خواهم به تو برسم بدون آنکه لحظه ای بیم تقسیم و تردید داشته باشم.

الها! قلبم از فرآورده هایی انباشته شده که گاه تراکمی از نادرست هاست.

خدایا! من چون مثلثی هستم که می خواهم زاویه کارهایم قایم به وتری باشد که نام

تو بر تارک آن نقش بسته باشد.

خدایا! می خواهم از ۱۰۰ درصد زندگی تو آن را پرکنی وقتی تقسیم می کنند تو باشی وقتی جمع می شوم تو

شوی و آن گاه که مرا ضرب می کنند حاصل آن تو یعنی بی نهایت باشی اما مباد آن لحظه که منهای تو باشم.

خداوندا! آن روز را برسان که روح و جسم در تقارن هم و در موازی دستورات تو باشد.

بارالها! در روز معاد ترازوی اعمال مرا آن سان کن که کفه خوبی هایش ولو به ذره ای سنگین تر از اعمال

ناشایستم باشد.

پروردگارا! مرا کمک کن، قلبم و جانم آن قدر وسیع شود که هکتار هکتار آن را بذر

دوستی بکارم و مهربانی درو کنم.

خداوندا! تمام اعمال نیکم را به توان (n) برسان و آنها را هدیه می کنم به مساحت ۸+۶ تنی که گل وجودم از آنها

سرشته شده است.

بارالها! ۱۰۳*(۲*۶۲) صلوات بر ۳-۸ نور مقدسی که آدم به نام آنها توبه نمود.

خدایا مرا ببخشای و در دایره زندگی مرا حیران خودت کن

خداجون فقط تو

شکلک های محدثهخدایای من. من راهیچ وقت به حال خودم رهانکن که بسیارناتوانم و...........

مناجات ... (دل من)

 

 

الهی. هر که را عقل دادی چه ندادی ، و هر که را عقل ندادی چه دادی ؟

ای پروردگار بزرگ . ای بیدار در خوابهای ما . ای آشکار در پنهان ما .
هم اکنون که دست به بالا آورده ايم و از اعماق دل در کران کهکشان ها بر وجود لایتناهیت دعا می کنیم و با تمام کوچکی خود ، خداوندیه بی پایانت را بانگ می زنیم ... بر ما اجابتی کن دعاهایمان را.
خداوندا در چنین شبهایی بیدارم و بر زبانم ذکر نامت و ذکر صاحب عدل دارم ...
ای مطلق بر وجودم چیز نا وجودی در عالم ناتوانی در وصفت ، تو را صدا می کند، ای آنکه از درون دل عذاب، آسايش و آرامش را متولد می کنی. ای آنکه و ای خدایی که بر من منت بندگی نهادی و اجازه سجده بر بارگاه ملکوتیت را می دهی . ای ناز نیازمندی چو من . ای زیبای ساکت من.
ای حقیقت خلوت من. ای تفکر وجود من. ای قدرت مطلق. ای صاحب بر امور من. ای مالک شبهای خسته من . ای مالک روح و جسم من. ای آنکه از هر که بگریزم بر خانه پر امید تو پناه می آورم. ای در شبهای قدر. ای شنونده دعاهای من .
ای آنکه بی پاسخ نگذاشته ای هر آنچه خواستم. ای آنکه هنوز هم معجزه می کنی . ای آنکه شرمسارم از آن چيزی که به من دادی و من ندیدم و شکرت نکردم. ای نگاهدارنده مسافران غریب عرفانت. ای موسیقی بی کلام عشق. ای رود زلال روح من. ای خداوند شایسته خداوندی.
تو را به این شبهای عزیز ، تو را به زمزمه های عاشقانه من، تو را به نجوای عاشق با دل تنهایش، تو را به نام بزرگ مردی که در اين شبها نامش به خدا می ماند و شفایش به بزرگان دیگرت، تو را به آن لحظه ای که مرا خلق کردی.در من قرارده عشق علی را .
ای خدای بزرگ و یکتا تو خود از اسرار شبانه من از گریه های در بغز روییده من و از دل عاشق من آگاهی . بنده خوبی نبوده ام و جز گناه چیزی در چنته ندارم .
با دستان خالی و یک دنیا امیدواری به تو پناه آورده ام .
می گویند غیر ممکن است ...
از دست رفته ای دارم و چشم به راهم و اشک هایم بی اختیار سرازیر .
چشم به راهم و منتظر . دیگر راهی را بلد نیستم و دیگر امیدی برایم نمانده است .
مریضم و مریضی دارم . نه دوایی و نه درمانی . دست بر سر مانده ام و تنها .
حساب قرض مردم را مانده ام و از ترس آبرویم پنهان . مرا فرصتی باقی نیست .
اگر عشق من واقعی نبود که همانا من آن را واقعا باور داشته ام ولی دیگر او نیست ...
آه خدایا فرصتی نیست و راه چاره ای نمی دانم ...
می گویند غیر ممکن است .
آه خدایا من فقط تو را می شناسم و بس . مگذار آنچه را که عمری بر آن گذاشته ام را از دست بدهم . که معنی دوست داشتن را از تو آموخته ام ...
چشمانم را بی فروغ بر عشق از دست رفته ام مگذار . قبول دارم . همه را می پذیرم . دلم به عشق تو خوش و پشتم به وجود تو گرم است .
مگذار تا فردا صبح آبرویی برایم نمانده باشد که دستم سخت بسته است .
خدایا مریضم را تو درمان کن و مریضیم را تو شفا ساز .
خداوندا مزد دل شکسته ام را از تو می خواهم و نمیرم مگر آن را از تو بگیرم .
ای بخشاینده مهربان ...
ای تمام معنی هر چه زیبایی است. ای پدیداربه وجودت قسم.
ای خالق بوی خاک پس از باران. تو را دلها برای شنيدن صدايت می تپد .
خداوندا ما را به رحمتت مورد قضاوت قرار ده نه به عدالتت 
آه اي خداي بزرگ و مهربون :
نويسـم رازهـايـي كه نهـان است
چه حاجت ؟ غم ز چشمانم عيان است
قـلم مي گريد از اين حـال زارم
نه من حـال دلـم را مي نـگارم
كه اين تنـهايي و سنگيـني درد
دل من را شكست و پر ز خون كرد
و هر روزي هـزاران بار تا شـام
دلم مي ميـرد و مي گيرد آرام
دل خونيـن خود در دسـت گيرم
و شب ها را به سوگش مي نشينم
برايـش نغـمه هايي مي سرايم
به پايـش عقده ها را مي گشايم
دگر با من كسي درد آشنا نيست
دگر در قلب ها گويي خدا نيست
شكسته در گلويـم حجم فرياد
زمانه نـاله هايـم برده از ياد
زمـانه تا به كي با من چنـيني؟
مگر سـخت است لبخنـدم ببيني؟
به زندان جفـايت من اسيـرم
تو مي داني از اين پيمانه سيـرم
سپـردم دل به آييـن محبـت
چه دانستم شود دل غرق محنت؟
دلا آتـش همـانا حاصـلت بود
بسوز اي دل صداقت مشكلت بود
ز نا مردان چرا اينسان غميني ؟
مگـر آخر تـو نـاجي زميني ؟
شبي اينجا شبي در آسماني
ترا ننگ است اگر اينجا بماني
خدا يا خسته ام بي كس ترينم
در اين زندان كه با حسرت قرينم
مرا از قيد اين دنيا رها كن
و لطفت بر سرم بي منتها كن
خدايـا تا به كي بايـد بنالـم؟
كه هر دم سـوزم و آشفتـه حالم
خدايا پاسـخ شب گريـه ها كو؟
هميـن امشب جواب اين دلم گو...
تا خدا راهي نيست
دو قدم پيش تر از ترديد است
سايه هاي ترديد پي تاراج دلم آمده اند همه جا تاريك است
سايه ها دور شويد نور را گم كرديد
من از اين چشمه نور جرعه اي مي خواهم
تا به احساس خدايي برسم ...
تا خدا راهي نيست ...
                              چرا که رسوای جهانیم ...
الهی آمین ...
چـه طور بــــــــــــود ؟؟؟؟

نادانی دیروز

عکس و تصویر ...

خدايا من رو ببخش که هميشه ازت .......

خدايا من رو ببخش که هميشه ازت طلبکارم....

چرا؟!

نميدونم شايد فکر ميکنم : " چون بهم لطف کردی و منو آفريدی مديون من شدی! "

خدايا ببخش که هميشه به فکر معامله کردن با تو بودم : " خدايا اگه فلان کارو واسم انجام بدی... منم قول ميدم که فلان و بهمان... "

خنده ام ميگيره شايد هم گريه، تو ميدونی که نميتونم سر قولم بمونم؛ ولي جوابم رو با محبتت دادی.... خدايا آخه چرا؟؟؟؟؟

خدايا من دردونه ی مخلوقاتتم و شايد به همين خاطر ننر بار اومدم....

خدايا من باهات کلی حرف دارم و تو هم هميشه برام وقت داشتی و داری....

خدايا من فکر ميکنم تو خيلی عاشقم بودی و هستی.

تو هزاران نشونه برام فرستادی.....

تو اينقدر عاشقم بودی و هستی که شريف ترين انسانها رو برای رسوندن پيغامت برام انتخاب کردی و فرستادی، و بهترينشون، هموني که از ابتدا به امين بودن معروف بود....

خدايا تو خيلی بهم پوئن و امتياز دادی، ولي من دارم مي بازم...

من دارم به خودم مي بازم....

باختی بزرگتر از اين وجود داره که فقط وقتی سر و کله ام دور و برت پيدا ميشه که دچار مشکلی شده باشم؟؟؟

خدايا اين دستهای منه....

همونی که هميشه بطرفت درازه....

و اين هم سری که جلوی همه خم شده...

ولی افسوس از يکبار طاعتِ با صداقت برای اطاعت.

خدايا.... اين منم.... اشرف مخلوقاتت.... جانشين تو بر روی زمين...

همونی که وقتی منو آفريدی خودت رو احسن الخالقين ناميدی....

خدايا من دارم به خودم می بازم...

خدايا دستم رو بگير....

دست کسي رو که

اميدی به طاعت ناچيز و ريايي خودش نداره....

خدایا

خدايــــــــــــا


دخیـــل می بـــندم دلم را

نـــه ایـــنــکـــه گـــره بگـــشـــایی ،

مـــــی بـــنـــدم کـــه رهـــایــــم نـــکـــــنی...

قرآن و التماس دعاع


 

   با تو گر خواهــی سخــن گوید خـدا، قــرآن بــخــوان
                                                               تــــا شـــود روح تـو با حق آشنا، قرآن بخوان
    رتــــل القــرآن تــــرتــیــلا، نــــدای رحــمـت اســت
                                                              می دهد قرآن به جان و دل صفا، قرآن بخوان
    ای بــشیــــر، یـــاد خــــدا، آرامــش دل مــی دهــــد
                                                              دردمــنــــدان را بــود قــرآن دوا، قــرآن بخوان
   گفت پیغمبر كه بی دین است، هر كس بی حیاست
                                                               تــــا شـــود روح تــو پابــند حیــا، قـرآن بخوان

خدا تنها کسی بود که حرف ها یم را باور کرد


 

گوشه ای از زندگینامه من

يک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هيچ گاه به خاطر دروغ هايم مرا تنبيه نکرد ...
می توانست، اما رسوايم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد
هر آن چه گفتم را باور کرد
و هر بهانه ای آوردم را پذيرفت
هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
اما من!!!!



...خداوند

از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می گذشت.

فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟

خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟

او باید کاملا” قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.

باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.

باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.

باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.

بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.

و شش جفت دست داشته باشد.

فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد…

گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟

خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند.

-این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها.

خداوند سری تکان داد و فرمود : بله.

یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید

از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.

یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!

و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند،

بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد.

فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.

این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید .

خداوند فرمود : نمی شود !!

چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.

از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،

یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.

اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی .

بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام.

تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد .

فرشته پرسید : فکر هم می تواند بکند ؟

خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد .

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده اید.

خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نیست، اشک است.

فرشته پرسید : اشک دیگر چیست ؟

خداوند گفت : اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.

فرشته متاثر شد.

شما نابغه‌اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا” حیرت انگیزند.

زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.

همواره بچه ها را به دندان می کشند.

سختی ها را بهتر تحمل می کنند.

بار زندگی را به دوش می کشند،

ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.

وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند.

وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند.

وقتی خوشحالند گریه می کنند.

و وقتی عصبانی اند می خندند.

برای آنچه باور دارند می جنگند.

در مقابل بی عدالتی می ایستند.

وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند.

بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.

برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.

بدون قید و شرط دوست می دارند.

وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند

و و قتی دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.

در مرگ یک دوست، دل شان می شکند.

در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند،

با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.

آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.

قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد

زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن

و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد

کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،

آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند

زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند

خداوند گفت : این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد

فرشته پرسید : چه عیبی ؟

خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند . . .

الهی شکرت

آن را زندگی نمی نامم ؛

تمام لحظاتی که بدون یاد تو طی می شوند ...

الهی شکرت

جملات زیبا گیله مرد

 

جملات اسمونی...

 
 

- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن ..

- نماز وقت خداست انرا به ديگران ندهيم..

- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن ..

- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود ..

- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود..

- هرگز از کسي که هميشه با من موافق بود چيزي ياد نگرفتم ..

- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست..

- دستي را بپذير که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است ..

- تنها موقعی حرف بزن كه ارزش سخنت بیش از سكوت كردن باشد..

- مرد بزرگ، كسي است كه در سينۀ‌خود ، قلبي كودكانه داشته باشد ..

- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر كه بتوانی چراغی به آن نصب كنی..

- يادها رفتند و ما هم ميرويم از يادها. کي بماند برگ کاهي در ميان بادها ..

- دوست داشتن کسي که لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است ..

- هيچوقت نمی‌توانيد با مشت گره ‌کرده ، دست کسی را به گرمی بفشاريد ..

- نگاه ما به زندگي و کردار ما تعيين کننده ي حوادثي است که بر ما مي گذرد..

-هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد ..

- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد..

گفتم خدایا

 


گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟

من ازخداخواستم

 

من از خدا خواستم …

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه


آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی

من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه

www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ایران ویج ‌

روح تو کامل است . بدن تو موقتی است

من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد
خدا گفت : نه


شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است


من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد
خدا گفت : نه


من به تو برکت می دهم
خوشبختی به خودت بستگی دارد

من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد
خدا گفت : نه


درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه


تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی

من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
خدا گفت : نه

من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری

من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : … سرانجام مطلب را گرفتی


امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده

باشد که خداوند تو را برکت دهد…

برای دنیا ممکن است تو فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنیا ارزش داشته باشی

داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و بدان که برکت خواهی یافت

زیبا

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

سوره التكاثر

به نام خداوند رحمتگر مهربان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

تفاخر به بيشترداشتن شما را غافل داشت (۱)

أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ ﴿۱﴾

تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد (۲)

حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿۲﴾

نه چنين است زودا كه بدانيد (۳)

كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿۳﴾

باز هم نه چنين است زودا كه بدانيد (۴)

ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿۴﴾

هرگز چنين نيست اگر علم‏اليقين داشتيد (۵)

كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ﴿۵﴾

به يقين دوزخ را مى‏بينيد (۶)

لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ﴿۶﴾

سپس آن را قطعا به عين‏اليقين درمى‏يابيد (۷)

ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ﴿۷﴾

سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد (۸)

ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ﴿۸﴾

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

آرزو

 

بنـده ایـی بـه خـدا گفـت :
اگـر سـرنـوشت مـرا از قبـل نوشته ایی پس چــرا مـن آرزو کنـم ؟؟؟
ندا آمد :
شـاید نوشته باشم :
" هــر چــه آرزو کنـد "

خدا چرا؟؟؟!

 

دخترے پشت یک1000 تومنے نوشتہ بود:

پدر معتادم براے ھمین پولے کہ پیش توست مرا یک

شب بہ دست صاحب خانمان سپرد. . . .

خدایا چقد میگیرے کہ بذارے شب اول قبر قبل از اینکہ

تو ازم سوال کنے من ازت بپرسم چرا ا ا ا ا ا ا ا ا؟؟



درد داره. . .منو "شما" صدا میکنی،منکه تا دیروز عزیز دلت بودم!.

یعنی میشه؟

 

♥ خـدایــــا یـادتـــــه ؟!

دستشـــــــو گرفتم آوردم پیشــــــت ...

گفتـــــــم: من فقط ایـنــو میخــــــــوام ...

گفتـــــی این کمه! بهتر از اینو واست گذاشتم کنار ...

پامو کوبیدم زمین و گفتـــــم: همینــو میخـــــــــوام ...

گفتـــی: آخه نمیشه! قول اینو به یکـــی دیگه دادم ...




شایــــــــد،

خدآ هم روزی عاشـــــق شود...

دوســـــــت دارم،

به عـشـقـــــش نرسد..

حالــــش دیــدن دارد

كس به غير از تو نخواهم

 

بارالها...
از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم
نكند فرق به حالم
چه براني،چه بخواني
... چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني
... نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهي



خدایا دوستت دارم

نمی دونم چرا امروز انقدر می یام اینجا می نویسم

چون کسی رو ندارم که باهاش حرف بزنم

یعنی

کسی از این دلم خبر نداره که چی می گذره

خدایا دوستت دارم

همین

دلم گرفته


منتشردعا

تاريخ پنج شنبه28 شهریور1392سـاعت 9:42 قبل از ظهر نويسنده واحدزارعی❤ GetBC(141);

سکوت خدا


 


وقتی سکوت خدا را در برابر عبادتت دیدی،

نگو خدا با من قهر است.

او به تمام کائنات فرمان سکوت داده،

تا حرف دل تو را بشنود.

پس حـــرف دلـت را بگــــو....


حرف نگفته چهل و پنجم

 

**به دنبـال خـدا نگـرد**

خدانزديك است

به دنبال خدا نگرد

خدا در بیابان های خالی از انسان نیست

خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست

به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست

خدا در قلبی است که برای تو می تپد

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

خدا آنجاست

در جمع عزیزترینهایت

خدا در دستی است که به یاری می گیری

در قلبی است که شاد می کنی

در لبخندی است که به لب می نشانی

خدا در بتکده و مسجد نیست

گشتنت زمان را هدر می دهد...

ادامه مطلب روحتما بخونيد.....


ادامه مطلب
ادامه نوشته

حرف نگفته چهل و هفتم

خدا

گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم...
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد
برسیم!

سکوت مثبت و منفی !

 

در آموزه های دینی روی دو اصل تفکّر و سکوت بسیار تأکید شده است . بدیهی است که این هردو سازنده است . اسلام از سویی معتقد است که همواره حرکتی ارزشمند است که با آگاهی همراه باشد. از سوی دیگر حرف زدن و گفتن همیشه مطلوب نیست. ضمن در برخی موارد گفتن در نگفتن است.

طبیعت انسان‌ها بر گفتن و حرف زدن است . گویا تا نگویند تخلیه نمی شوند . ولی بپذیرید که آرامش انسان بیشتر در نگفتن است . البته کار دشواری است و نیاز به سعه صدر و صبوری دارد. در مجموع :

سکوت : نوعی مبارزه با میل طبیعی انسان ( حرف زدن ) است!

سکوت : نمایش ناگفته‌هاست بصورت نامحدود. بویژه اگر با حرکات سر و گردن و یا کشیدن نفس عمیق و آه همراه باشد. این حالت گاهی اثر گذارتر از گفتن است!

سکوت : در برخی افراد نشان ناتوانی آنها از پاسخ دادن و دفاع کردن است!

سکوت : در برخی موارد بهترین نوع مقابله با فرد است که او را عصبی ساخته و به واکنش‌های غیر منطقی وا میدارد و سرانجام به سود فرد ساکت می‌انجامد!

سکوت : گاهی به نشانه احترام به فرد مقابل است. شخص حرف برای گفتن دارد ولی از روی احترام نمی گوید!

سکوت : همواره مطلوب نیست. مثلاً در دفاع از حق و مظلوم جای سکوت نیست!

سکوت : گاهی برای بهره گیری بیشتر از سخن فرد مقابل است!

سکوت : گاهی نشان جذّابیّت صحنه حضور است!

سکوت : گاهی حق کشی است! به او گفته‌اند تو چیزی نگو!

حال آیا همه اینها مورد پسند اسلام است ؟

هرگز اینگونه نیست . در صحنه حق و باطل ، معروف و منکر ، آسیبهای اجتماعی ، به خطر افتادن اعتبار یک مسلمان ، گواهی های حساس ، اصلاح ذات البین و ... مواردی دیگر قطعا سکوت مطلوب و پسندیده نیست.

اما در نشستهای خودی که بسیاری از حرف زدنهایمان نه اثر دنیوی دارد و نه سود معنوی و اخروی ، بدون شک سکوت و حرف نزدن خوب است . در روایتی زیبا از امام علی(ع) می خوانیم :

کَمْ مِنْ دَم سَـفَکَه فَم

چه بسا خونی را که دهانی ریخته است.

غیبت ، دروغ ، عیبجوئی ، هتّاکی ، نمّامی نشر شایعات و . . . از مواردی است که بجای آنها سکوت عبادت است.

اندکی درنگ باید!

اندکی درنگ باید!

. . . خداوند مهربان در آغاز قرآن و اوّلین آیه سخن از حمد و ستایش به میان آورده است « الحمد لله رب العالمین » . جایگاه شکر در زندگی و در برخورد با نعمتها بسیار والا و بالاست . اینجا بنا نیست در باره ابعاد مختلف شکر سخن گویم فقط با یک مثال آغاز می کنم و نتیجه‌ای می گیرم که پیام سخنم همان است :

از شخصی خودرو شخصی او را برای انجام کاری ضروری امانت گرفته‌ام ، حال اگر با آن خودرو به مسافرکشی سرگرم شوم و صاحب خودرو ببیند ، آیا شرمنده او نخواهم شد ؟ آیا راهی برای توجیه کارم دارم ؟ آیا حقّ امانتداری را رعایت نموده‌ام ؟

حال اگر با همین خودرو قاچاق حمل کنم و مالک خودرو در جریان قرار گیرد ، در اینصورت نام مرا چه خواهند گذارد ؟ با چه روئی به صاحب خودرو نگاه خواهم نمود ؟

اکنون سخن در اینست که همه ما سرشار از نعمتهای ارزشمند خدائیم . چشم ، گوش ، دست و پا ، اعضاء و جوارح ، سلامتی . . . اگر در مسیری بکار گرفته شوند که مورد نظر نعمت دهنده نیست ، آیا کاری شایسته انجام داده‌ایم ؟

شکر فقط زبانی نیست ، تشکر زبانی تنها یک مرحله ابتدائی از تشکر است ، مهم تشکر عملی است و آن عبارتست از بکارگیری درست در جهت تعریف شده آن.

شخص گنهکار اگر میخواهد گناه کند ، از ابزارهای الهی استفاده نکند و گناه کند!

این زشت است که ما از داده های خداوند در جهتی استفاده کنیم که او نهی کرده است . آن جوانی که چشم‌چرانی در او نهادینه شده است ، اگر توجه کند که چشم ، نعمتی الهی است و استفاده آن در راهی جز آنچه او راضی است ، نوعی خیانت در امانت است ، قطعا دست از کارش خواهد کشید.

مردی که داخل خودرو نشسته و همسرش در کنار اوست و بجای سخن گفتن با همسرش ، ترانه‌ای از یک زن خواننده را گوش میکند و به آن عشق می‌ورزد و به هوسرانی با صدای یک رقاصه خوشحال است ، جدا از نداشتن غیرت ، جدا از بی توجّهی به همسر ، جدا از پائین آوردن ارزش انسانی خود در حد هوسرانی با یک رقّاصه ، آیا به این نکته توجّه دارد که از امانت دیگری (نعمت خدا) استفاده قاچاق انجام می دهد ؟

آیا خداوند گوش را به ما ارزانی داشت تا با آن آوازشهوانی بشنویم؟ آیا نمیشد با آن سخن حق شنید ؟ سخن وحی شنید ؟ سخنان آموزنده و حکیمانه شنید ؟ آیا بهتر نیست با آن اشعار عرفانی و ارزشی شنید که فکر و دل انسان را طراوت می بخشد و بسوی کمال جهت میدهد.

کسی که دروغ می‌گويد، تهمت می‌زند، دیگران را مورد مسخره قرار می‌دهد، بدیگران تهمت و افتراء می‌زند، میان دو نفر جدائی می‌اندازد، ناسزا می‌گوید ، شهادت ناحق می‌دهد، به همسر و فرزندانش زور می‌گوید، و ... آیا اگر بداند که استفاده از زبان در انجام این امور ، خیانت در امانت الهی است و اگر باور داشته باشد که اینها کفران نعمت است ، باز هم چنین خواهد نمود ؟

حضرت داوود (س) از خدا پرسيد:
اى مولاى من! اگر بخواهم شكر تو را در آن حدّى كه خشنودى تو در آن است انجام دهم چه كنم؟
پاسخ شنید :

آنچه نعمت به تو عنايت كردم در همان راهى خرج كن كه به آن دستور داده‏‌ام كه خرج نعمت در جايى كه براى آن معيّن شده عين شكر من است.

خدای مهربونم...

 
خدای خوبم؛

کمکم کن تا در سال جدید،آدم ساده ای باشم.

همانند کسانی که

بدیِ هیچ کس را باور ندارند،

برای همه لبخند می زنند،

همیشه هستند،

و برای همه هستند.

خدای مهربانم،

کمکم کن تا آدم ساده ای باشم.

تا شاید بوی ناب آدمیت را یادآوری کنم.

خدایا عاشقت هستم...

مرا دوست بدار!


خدایا

خدايا من اگر بد کنم تورا بنده ديگر بسيار است تو اگر با من مدارا نکنی مرا خدايي ديگر کجاست؟

"لزوم شناخت خدا"

 


















"اللهم عجل لولیک الفرج "

لزوم شناخت خدا"

                                        "


از آن رو که خداوند مبدأ هستی و کمالات است، شناخت او ارزشمندترین گونه شناخت است. شناخت خدا، بستر استواری برای دیگر شناخت‏ها نیز فراهم می‏کند و درکی درست از هستی و روابط میان پدیده‏های جهان به انسان می‏بخشد. از روایات نیز برمی‏آید که گران‏بهاترین شناخت آن است که آدمی خدا را بشناسد.شناخت خداوند، کامل‏ترین و روشن‏ترین مصداق دانش است و آیات و روایات فراوانی از فضیلت آن یاد کرده‏اند

نخستین گام در دین، شناخت خداوند است.شناخت خداوند، هدف آفرینش هستی است

پیش رفتن در مراتب و منازل قرب الهی، در گرو شناخت خداوند است و هر قدر این شناخت افزون شود، تقرّبی بیش‏تر حاصل می‏آید

شناخت خداوند، مایه ایمان و فضیلت‏های انسانی است. ایمان جز از رهگذر شناخت حاصل نمی‏آید

شناخت خدا، لذّت معنوی می‏آفریند؛ چنان که در روایت است که امام صادق (ع) فرمود: «اگر مردم می‏دانستند که در شناخت خدای عزّوجل چه لذّتی نهفته است، هرگز به متاع دنیوی و آن نعمت‏ها چشم نمی‏دوختند که خداوند دشمنان خویش را از آنها نصیب داده است و قدر دنیا در پیش چشمشان، از آن‌چه پا بر آن می‏نهند، کم‏تر می‏نمود و از شناخت خدا لذّت می‏بردند؛ همانند لذّت کسی که در باغ‏های بهشتی همراه اولیای الهی است.»

پس ، انـسـان بـا ورود بـه مـبـاحـث مـبداءشناسى ، به سیراب ساختن عطش ‍ حقیقت جویى روح خویش مى پردازد و آن را به كمال شایسته اش مى رساند.





همه راه‌ها به خدا ختم می‌شود و قاعده بر اساس «لا یمکن الفرار من حکومتک» است و راه فراری وجود ندارد. در نهایت همه مبعوث شده و به لقای الهی می‌رسند. اما برخی وجهه رحمانی او را ملاقات می‌کنند و از نعمات جاوید او بهره مند می‌گردند، و برخی وجهه غضبش را می‌بینند و عذابش گرفتار می شودند. به همین دلیل در سوره حمد آموزش داد که از او بخواهیم ما را به «صراط مستقیم» یعنی صراط «انعمت علیهم» هدایت نماید





"احادیث در مورد شناخت خدا"


رسول اكرم صلى الله عليه و آله : بهترين اعمال، خداشناسى است، زيرا با وجود علم و معرفت، عمل، كم يا

زياد تو را سود مى بخشد اما با وجود نادانى (نسبت به خدا) عمل، نه اندكش تو را سود مى بخشد نه

بسيارش.

امام على عليه السلام :خداشناس ترين مردم پر درخواست ترين آنها از خداست.

امام على عليه السلام :كسى كه خداى سبحان را مى شناسد، شايسته است دلش از بيم و اميد به او

خالى نباشد

امام کاظم علیه السلام:بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می

کند، نماز است.

امام على عليه السلام :دوست ندارم كه در كودكى از دنيا مى رفتم و وارد بهشت مى شدم و بزرگ نمى

شدم تا پروردگارم، عزّوجلّ، را بشناسم.




"یه جمله از شما"


شناخت "خدا" ضرورت دارد ، چون ....................................................................................


خورشید زیبا

 
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد...

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو مارا تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم،اهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم.تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی.ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود ،آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت...خالقت
اینک صدایم کن مرا،با قطره اشکی

به پیش او دو دست خالی خودرا ، با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام، آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد...
به نجوایی صدایم کن...
بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم,شروع کن,یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان ،رهایت من نخواهم کرد ...

 

iqcvsb94pzptgvnev5p6.jpg


امید به خدا

 
خدا گفت او را به جهنم ببرید

برگشت و نگاهی به خدا کرد،

خدا گفت صبر کنید او را به بهشت ببرید

فرشتگان گفتند چرا؟

خدا گفت او هنوز هم به من" امیدوار" است.

http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSSE4FJP6ngNH145P_d3n7yAbqGQNORDUvjJTdS3_oMeDMsAeGW4g

خدایا

ک1:به نام خدایی که در این نزدیکی ست.....

ک2:کاش همیشه در کودکی می ماندیم،

تا به جای دل هایمان سر زنو هایمان زخم می شد.....!

تا فقط برای شکستن نوک مدادمان غصه می خودیم....!

تا هنگامی که می گفتیم<قهر قهر تا روز قیامت!> دقیقه ای دیگر قیامت برسد....!

نمی دونم از آخرین روز های کودکی چه قدر گذشته!!!!

بچه که بودیم،بچه بودیم!!!!

.

.

.

اما حالا که بزرگ شدیم بزرگ نیستیم!

بزرگ فکر نمی کنیم!

بزرگ عمل نمی کنیم!

.

.

.

ک3:کاش می شد هم چو آواز خوش آن دورگرد

زندگی را بار دیگر دوره کرد!!!!!



خدا همه جا هست....

 


شــبا وقـــتی که بیــداری .. خــــــدا هـــم با تو بیداره


تا وقـــــتی که نــخوابی تو .. ازت چـــــش ور نمیداره


خـــدا می‌بـــینه حالــت رو .. خدا میـــدونه حسـت رو


از اون بالا میــــــــــاد پایین .. خدا مـــی‌گیره دستت رو


خدا میــــدونه تــــو قلبت .. چه اندازه تــــــو غم داری


خدا میـــدونه تــــــــــو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری


خدا نزدیک قلب توســـــت .. با یک آغــــــــوش وا کرده


نذار پلکاتــــو روی هم .. اگـــــه قلبت پـــــره درده


خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی

فقـــــــــط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراه شی






خدایا......

 
خدایا...



کودکان گل فروش را می بینی!؟



مردان خانه به دوش



دخترکان تن فروش



مادران سیاه پوش



کاسبان دین فروش



محرابهای فرش پوش



زبانهای عشق فروش



انسانهای آدم فروش



همه را می بینی...؟!



می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم



دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد...!!!





 

رحمت خداوند

 

آموخته ام که وقتی نا امید میشوم خد اوند با تمام


عظمتش ناراحت میشود و عاشقانه انتظار میکشد که


به

رحمت


او بار دیگر امیدوار شویم و آموخته ام اگربه آنچه


خواسته


ام نرسیدم خدا برایم بهتر از آن را فراهم کرده است



خدای عـزیـز بـــــگــو چــــــــــــــــــــــه کنم؟

 
:: نویسنده : واحدزارعی

"خـــــــدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبـــــــران نمایم"

یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.
می توانست، اما رسوایم نساخت. و مرا مورد قضاوت قرار نداد.
هر آن چه گفتم را باور کرد.
و هر بهانه ای آوردم را پذیرفت.
هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
امّا مــــن !!!
هرگز حرف خدا را بـــــــــــــاور نکردم.


وعده هایش

را شنیدم، اما نپذیرفتم.


چشم هایم را بستم تا او را نبینم.
و گوش هایم را نیز، تا صدایش را نشنوم.
من از خـــدا گریختم بی خبر از آن که او با من و در من بود.
می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواست بسازم نه آن گونه که خدا می خواست،
به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت مدفون شدم.
من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم، اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد.
دانستم که نابودی ام حتمی است، با شرمندگی فریاد زدم:
"خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی، با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم.


غِـــــــفلَــــــــت = تدریجــــــی تموم شدن!!!

 
:: نویسنده :واحدزارعی

 

غــــــفــــــلـــــــــت :

یعــــــــــــــــنی چــــــی؟؟؟ آدم غافل ینی کـــــــــــــــــــی ؟!؟

الان مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیگم ؛

یعـــــــــــنــــــــــی: به گُل بنگری ولی گُل آفرین را نبینــــی،

دریا را تماشا کنــــی ، ولی دریا آفرین را نبینی،

به كهكشان‌ها و ستارگان نگاه کنی ، ولی آسمان آفرین را نبیــــــــــــــــی.

ولی بعضیام بجایی میرســـــــــــــــــَـــــــــــــــن که :

به صحرا بِنگرُم ، صحـرا تــو بینُم بـه دریـا بنگرُم ، دریا تو بینُم.

به هر جا بنگرُم كوه و درُ و دشت، نشان از قامتِ رعنا تو بینُم.

حالا معنای عقلی تر و اصطلاحی تَرِشُ بگـــــــــــــــــم؛

غفـــــــــــلت یعنی :

عبارته از اینكه پرده‌ای بر فكر و دل انسان بیفتد و از یك واقعیت و حقیقتی دور بماند.

غفلت یعنی اینكه چیزى حاضر باشد ولى انسان به آن توجه نكند و آنرا فراموش كند.

خدای مهربونمون هم میفرماید:

تو کتاب هدایتش :

سوره اعراف ، آیه 179

{لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا }

برخی از انسان‌ها دل دارند ولی فهم عمیق و ژرف‌نگری ندارند، چشم دارند ولی بصیرت ندارند ونمی بینند، گوش دارند، ولی با آن نمی‌شنوند!"

ادامه آیه ی شریفه : وووووااااااای ی ی ی

(أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ)

"اینها مثل حیوانات هستند بلكه از حیوانات نیز پست ‌ترند، اینها همان كسانی هستند، كه غافــــــــــلند!"

عمر داره میگذره ، جلوی زمانو نمیشه گرفت،

تا کی وبگردی ؟ تا کی فیس بوک؟ تا کی تویتر ؟

تا کی وی پی ان ؟

تا کی اتلاف عمر ؟

ازمون بپرسه چقدر از وقتتو واسه منه خدا گذاشتی ؟

چی بگیم ؟ چی داریم که بگیم ؟

یه خرده فکر کنیم به کلمات زیر.

خدا - زمان - عمر - پیری - مرگ - ابدیت



زیبــــــآترین وشیــــــوا ترین نصحیــــــــت پِدری الهــــــــــی به فرزندِ عرشی اش

 
 :: نویسنده : واحدزارعی

پســــــرم !!!

بدان تو برای آخــــــــــــرت آفریده شده ای ، نه برای دنــــــــــــــــــــیا

برای فنا نه بقای در این جهان *** برای مرگ نه برای زندگی ابدی

و بدان که تو در منزلی قرار داری که هر آن ممکن است از آن کوچ کنی در منزلی که باید زاد و توشه آن برگیری

تو در جاده آخــــــــــــــــــــــــــرتـــی

تو طرید مرگی ؛ همان مرگی که هرگز فرارکننده ی از آن نجات نمی یابد . و از دست جوینده اش بیرون نمی رود. و سرانجام او را می گیرد.

بنابراین از مرگ بر حذر باش ؛ نکند زمانی تو را به چنگ آورد که در حال گنـــــــــــاه باشی

و تو پیشتر با خود می گفتی که از این حال گناه توبــــــه خواهی کرد اما مـــــــــــرگ میان تو و توبه ات حائل می گردد و این جا است که تو خویشتن را به هلاکت انداخته ای

بخشی ازنامه ی 31 نهج البلاغــــــــــــــــــــــــــــه....زیباترین مضامین عرفانی اخلاقی برای زندگـــــــــــــــی وبندگــــــــــــــــی



.


بخوانم...بخوانی....بخواند...بخـــــــــــــوانیــــــــم...بخــــــــــــــوانــــیـــــــــد....بخو

: نویسنده : واحدزارعی

در شگفتم از آن كس كه آفرینش پدیده ها را مى نگرد و در وجود خدا تردید دارد!

در شگفتم از آن كس كه مردگان را مى بیند و مرگ را از یاد برده است !

در شگفتم از آن كس كه پیدایش دوباره را انكار مى كند در حالى كه پیدایش آغازین را مى نگرد !


در شگفتم از آن كس كه پیدایش دوباره را انكار مى كند در حالى كه پیدایش آغازین را مى نگرد و در شگفتم از آن كس كه خانه نابودشدنى ، را آباد مى كند اما جایگاه همیشگى را از یاد برده است!

در شگفتم از متكبرى كه دیروز نقطه اى بر ارزش ، و فردا مردارى گندیده خواهد بود !

در شگفتم از بخیل به سوى فقرى مى شتابد كه از آن مى گریزد ، و سرمایه اى را از دست مى دهد كه براى آن تلاش مى كند در دنیا چون تهیدستان زندگى مى كند ، اما در آخرت چون سرمایه داران محاكمه مى شود !




خداجونم دوستت دارم

خدا تنها روزنه ی امید است که هیچگاه بسته نمی شود،

تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد...

با پای شکسته هم می توان سراغش رفت،تنها خریداری ست

که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد،تنها کسی است که وقتی همه

رفتند می ماند...وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید...وقتی همه

تنهایت گذاشتند محرمت می شود...وتنها سلطانی است که دلش با

بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه کردن.

"خدا را برایت آرزو دارم"

آرامش آن است که بدانی ...

 


آرامش آن است که بدانی؛

در هر گام، دست تو در دست خداست؛

«لحظه هایت آرام»

التماس دعا

مادر ...

 


مادر؛

روسری ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت؛

چند زمستان برف نشسته است؛

تا من به بهار رسیده ام ...!

گناه، هر چقدر هم کوچک باشد ...

 


گناه، هر چقدر هم کوچک باشد؛


باز هم به عنوانِ نافرمانی از خدا؛


خیلی بزرگ است ...!

هیچ کس با بخشیدن کوچک ...

 


هیچ کس با بخشیدن کوچک نمی شود؛


و گرنه خداوند اینقدر بزرگ نبود ...

خوش بودن ...

 

خوش بودن که به همین سادگی نیست!


کلی ماجرا دارد...

باید تو باشی و باران خدا ...

روی سجاده نمازت - کنار قرآن خدا ....

گرمای دعاهای شبانه تو باشد ...

لبخندت...

و چشمان دل من خیره به این همه زیبایی

عزیزترین بنده ...

 


ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔتند : ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ چهﮐﺴﺎﻧﯽﻫﺴﺘﻨﺪ ؟

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺗﻼﻓﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ، ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪ

انسان ها ...

 



انسان ها تنها موجودات روی زمین هستند

که ادعا میکنند خدایی هست

ولی تنها جاندارانی هستن که

رفتارشون طوریه که انگار خدایی وجود نداره

خدایا ...

 



خدایا!…

بـه ایـن نـق زدن هـایم حـواسـت هـست؟…

وقتـی تــــو کمـی از مـن دور می شـوی

آهـم بلنــد می شـود و بهـانه گیــر می شـوم!..

دسـت خـودم نیسـت!

مـن بهـانه هـایم فقـط گــیر تـــوسـت …

حـالا چـه اخـم کنـی چـه لبخـند بـزنی،

مـن هـر بهـانه ای را وقـف تـــو می کنــم.. .

اصـلا تـــو خـودت بهــانه ای …

بهـانه ی زنـدگی مـن...

خدا...

 



دست نیازمندی را گرفتم

برای لحظه ایی کوتاه و صدایی شنیدم که مرا لرزاند !!!

صدای خنده ی " خدا " را شنیدم ، واضح تر از صدای نفس هایم …

[ یکشنبه هفدهم شهریور 1392 ] [ 8:38 ] [ قلب صبور ] [ GetBC(177); 3 گل خوش بو ]


با تمام وجود باور کنیم ...


با تمام ِ وجود باور کنیم !

که خـــــــداوند آنجا که راه نیسـت

راه مـی گشاید و هرگز دیر نمـی کند

فقط کافیست باور کنیم که او

مــی بیند

مـی دانـد

مـی توانــد...

زنگ دنیا ...!

 

هیچ می دانید آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟!

خدا می داند، ولی ...

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد

و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش

از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود

سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد

خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد،

روی تخته سیاه قیامت

اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح

آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است

تو فقط پا بزن

 



من در ابتدا خداوند را یک ناظر ، مانند یک رئیس یا یک

قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاهائی است که

من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من

مردم ، شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم ...!

وقتی قدرت فهم من بیشتر شد ،

به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواری با یک

دوچرخه دو نفره است و

دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک میکند...

نمیدانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد

جایمان را عوض کنیم...

از آن موقع زندگی ام بسیارفرق کرد ،

زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد ،

وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه

را میدانستم و تقریبا برایم خسته کننده بود

ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولا فاصله ها را از

کوتاهترین مسیر میرفتم...

اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت ، او بلد بود..

از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان

صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند

و به من پیوسته میگفت :

« تو فقط پا بزن »


من نگران و مضطرب بودم پرسیدم « مرا به کجا می بری ؟ »

او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم !


وقتی میگفتم : « میترسم » ،

او به عقب بر میگشت و دستم را میگرفت و میفشرد و من آرام میشدم ...


او مرا نزد مردم میبرد و آنها نیاز مرا به صورت هدیه میدادند

و این سفر ما ، یعنی من و خدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم ..

خدا گفت :

هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است

و وزنشان خیلی زیاد است ،

بنابراین من بار دیگر هدیهها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم

« دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است »

و با این وجود بار ما در سفر سبکتر است ...

من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم ، فکر

میکردم او زندگی ام را متلاشی میکند ،

اما او اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد

خدا میدانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از

جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از

معبرهای ترسناک ، پرواز کند...

و من دارم یاد میگیرم که ساکت باشم و در

عجیبترین جاها فقط پا بزنم

من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به

صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت

میبرم و من هر وقتی نمیتوانم از موانع بگذرم

او فقط لبخند میزند و میگوید : پا بزن

عشق واقعی فقط خدا

 

هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم . . .

حرف های دل قلب صبورم(پست ثابت)



هيچ كس حق ندارد درباره شما قضاوت كند ،

چون هيچ كس دقيقاً نمي داند چه بر شما گذشته است .

شايد مقداري از سرگذشتتان را شنيده باشد ،

اما هرگز آنجه كه در قلب خود احساس كرده اي را حس نكرده

هیچکس واقعا منو نمیشناسه

هیچکس

الان هر کی این متنو بخونه

اولین فکری که به مغزش میرسه اینه که شکست عشقی خوردم

ولی من عاشق کسی نیستم به جز خدا

که اونم هیچوقت دلمو نمیشکنه

بلکه برعکس

موفق باشید

یا علی مدد



ساعت تقدیر

 

انسان جایی ایست که تنها خدا میداند به کجا خواهد رفت کاش در این راه جز ادمیانی باشیم که راس ساعت تقدیر در بلند ترین قله های جهان برای گرفتن دستان خدا هستند

کاش دیر نرسیم

دستم را بگیر

خدای دیروز و امروز

نگران فردایت نباش ، خدای دیروز و امروزت ، فردا هم است …



میدونم که هستی

خدا

الهی

 

الهی! عقوبتم را با جرم های سنگینم مسنج . از هر رحمتی دری به رویم بگشا ...


ساعت تقدیر

 

انسان جایی ایست که تنها خدا میداند به کجا خواهد رفت کاش در این راه جز ادمیانی باشیم که راس ساعت تقدیر در بلند ترین قله های جهان برای گرفتن دستان خدا هستند

کاش دیر نرسیم

دستم را بگیر



آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست !

آرامش

ارامش

دعا

خـدایا ...
مـرا بـبـخـش ، تـو را مـی پـرسـتـم ،
ولـی هـنـوز از بـت پـرسـتـی دسـت بـرنـداشـتـم
هـنـوز نـتـوانـسـتـه ام خـود را بـه تـو قـانـع کـنـم
هـر لـحـظـه بُـتـی مـی سـازم و تـصـورات خـویـش را مـی پـرسـتـم ...
" گـزیـده ای از نـیـایـش هـای شـهـیـد چـمـران "



ذکر خیر

 

خداوندا....

به دل نگیر اگر گاهی

زبانم از شکرت باز می ایستد!!...

تقصیری ندارد...

قاصر است

کم می آورد در برابر بزرگی ات...

لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت

در دلم اما همیشه

ذکر خیرت جاریست!!....